این روزها شصت و یک سالگی ژیان است.ماشینی که در اصفهان و تهران و پاریس هنوز جولان می دهد و فرانسوی ها نامش را دوشوو گذاشته اند یعنی دواسب.محبوب بود بخاطر مصرف بنزین کم و قیمت ارزان و آگهی های تبلیغاتی اش را دیدم از سالهای دور که زیرش نوشته بود اتوموبیل مردم.
اینجا هم هنوز سوار ژیان می شوند و گاهی ارثیه فامیلی است.ژیان در جنگ جهانی دوم و در روزهای جنگ ما با عراق چه روزهایی از سرگذراند و تمام این مدت امریکایی ها به آن قوطی حلبی می گفتند...قوطی حلبی در ادبیات ما یک چیزی توی مایه های لگن است.برایش حرف درآوردند و حتی خودما ضرب المثل ساختیم که ژیان ماشین نمی شود و باجناق ها فامیل نمی شوند.حتی در تمام این سالها شرکت های بزرگ اتوموبیل سازی چنان تحت فشارش قرار دادند که مدتی کرکره کارخانه را پایین کشید و ارزوی جوانها و کشاورزهای فرانسوی و تهرانی سالها در صف انتظار می خوابید.
می دانید جرم ژیان همانی بود که پایین تبلیغش می نوشتند.اینکه اتوموبیل مردم بود و بنزین کم مصرف می کرد و ارزان بودو کاسبی بعضی ها را به هم می زد.حالا زیاد خوش قواره نبود و سربالایی را خوب بالا نمی رفت هم قبول.سلیقه آنها که دوستش نداشتند هم محترم اما این هم مشتری های خودش را داشت خب.جرمش این بود که برای دهک پایین جامعه بود.برای فرودستانی که برخی فرادستان نمی بینندشان!
حالا من خود به چشم دیده ام در ایران که بعضی ها ژیان را چون محبوبی بر پشت بام خانه نگه می دارندواینجا حتی وصیت نامه پدربزرگی را خواندم که نوشته بود به پسر:
هرغلطی خواستی بکن!ژیان من را نفروش!
خیلی ها خیلی وقته خیلی چیزارو از خیلی های دیگه گرفتن...
گاهی که به خدا شکایت میکنم.میگم چرا تو خدای قدرتمندایی؟
چرا همیشه کار اونا راه میوفته...
خدایا همانا عفوت از گناهم و گذشتت از خطایم و چشم پوشیت از
ستمکاریم و پرده پوشیت بر زشتی کردارم و بردباریت برگناه بسیارم که به
اشتباه ویا عمد کرده ام مرا به طمع انداخت تا از تو چیزی بخواهم که
سزاوار آن نیستم . آنچه از رحمتت روزیم گردانیدی و از قدرتت به من
نمایاندی و از اجابت دعا به من شناساندی بر آنم کرد تا تو را در کمال امن و
آرامش بخوانم و از تو درخواست کنم درحالیکه به تو انس دارم بدون بیم و
هراس و باز بی پروا آنچه را خواهم از درگاهت درخواست کنم .حال اگر
حاجتم دیر برآید از سر نادانی به تو اعتراض کنم در حالیکه شاید تاخیر در
اجابت برایم بهتر باشد زیرا که تو به سر انجام کارها دانائی از این رو
سروری بزرگوار از تو ندیدم که بر بنده ای فرومایه و زبون تا این اندازه شکیبا
باشد . پروردگارا تو مرا میخوانی و من از تو رخ بر می تابم و تو بر من مهر
می ورزی و من بر تو کینه و عناد می آورم و تو با من دوستی می کنی و
من از تو نمی پذیرم گوئی این من هستم که بر تو منتی دارم نه تو بر من .
ولی این همه سرکشی و گستاخی تو را از مهر به من و نیکی بر من و
بزرگواری نسبت به من از روی بخشش و کرمت باز نداشت .پس بر این بنده
نادانت رحم آور و به واسطه فزونی احسانت بر او ببخشای که همانا تو
بخشنده ای بزرگوار هستی .
با سلام
ژیان ماشینی بود با کمترین امکانات اما امروزه هر کی ازش صحبت می کنه میگه ماشین خوبی بود به نظر من خود مردم خوب بودند.خاطرات خوبی با این ماشینا داشتند .به خاطر همین این ماشین ماندگار شده.
بله
البته این میتونه استدلال خوبی هم واسه پوشاندن حسنهای ژیان! باشه
سلام دوست من:
دلم می خواد از خودت و زندگیت بنویسی و کارهایی که می کنی.شاید جالب تر از نوشته های نجف زاده باشد!
شوخی کردم،دوست دارم نوشته هایی از خودت را بخوانم.