چند وقت پیش پای تلویزیون نشسته بودم یکی از حکایت های سعدی رو شنیدم که واقعا برام جالب بود و آموزنده.البته متاسفانه کسانی که این حکایت در مورد انها هم صدق میکند کم نیستند حتی خود من.
و اما حکایت...
یاد دارم که در ایام طفولیت متعبد بودمی و شب خیز و مولع زهد و پرهیز شبی در خدمت پدر رحمة الله علیه نشسته بودم و همه شب دیده بر هم نبسته و مصحف عزیز بر کنار گرفته و طایفه ای گرد ما خفته پدر را گفتم از اینان یکی سر بر نمیدارد که دوگانه ای بگزارد چنان خواب غفلت برده اند که گویی نخفته اند که مرده اند گفت جان پدر تو نیز اگر بخفتی به از آن که در پوستین خلق افتی
نبیند مدعى جز خویشتن را | که دارد پرده پندار در پیش | |
گرت چشم خدا بینى ببخشند | نبینى هیچ کس عاجزتر از خویش |
سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز
از تل بابامبارک گرفته تا تشان ماشالا همه شاعر نویسنده اند چه شود؟کارت خوبه علی جان .حمزوی
با سلام خدمت شما
شرمنده از اینکه دیر خدمت رسیدم
درگیر امتحانها بودم
جالب بود
شاد باشید.
سلام .
توقف کردم و تفکر.
ممنون از یادداشت مفصلی که نوشته بودید و خوشحالم از اینکه اکنون احساس آرامش می کنی.
سلام و درود
ممنونم
موفق وشاد باشید
بهترینها نصیبتون
اربعین حسینی رو هم بهتون تسلیت میگم [گل]
shad bashid
ya hagh
سلام دوست َم !
این روزها بس درگیرم !!
حدودا یک هفته ای ست که به شهرم بازگشته ام اما ... !!
سر فرصت میخوانمت !!
سلام علیکم/ اللهم العن اول ظالم ظلم حق و محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذلک به درک واصل شدن عبدالله ابن جبرین (لعنه الله) مفتی اعظم وهابی و مشوق تخریب حرمین سامرا ، دشمن اهل بیت (ع) و شیعیان، بر شیعیان جهان و به محضر قلب عالم امکان حضرت بقیه الله الاعظم ارواحناه فداه مبارک باد.