هنگدان ...

ای شکست من، جسارت جاویدان من! من و تو به طوفان می خندیم.جبران خلیل جبران

هنگدان ...

ای شکست من، جسارت جاویدان من! من و تو به طوفان می خندیم.جبران خلیل جبران

۲۲بهمن.

چه دشوارست که شاعری بخواهد به مدد سخن ملتی مایوس و دل مرده و تن به سلطه بیگانه سپرده را به مقاومت و تلاش در راه آزادی خویش برانگیزد! محمد اقبال لاهوری، در قرن بیستم، هدفی چنین بزرگ و شریف برای خود برگزیده بود و می‌کوشید روح استقامت و نیروی حیات و حرکت را در ملت خویش بدمد و آنان را به آزادی خواهی و استقلال‌طلبی مصمم گرداند. از این رو روح شعر او القاء پویایی و نهضت و جنبش و تپش است و این مفهوم را بطور گوناگون طرح می‌کند. این همه سخن از موج دریا و ترجیح التهاب و پیچ و تاب آن بر ساحل آرمیده و ضرورت مبارزه و ستیز در زندگی از همین نظرگاه است. مگر نه آن که موجودیت موج در التواء و فراز و فرود و حرکات شتابنده و بی‌قرار و رفتن‌ها و آمدن‌های اوست؟ در سکون موج محو و نابود می‌شود.

ساحل افتاده گفت: گرچه بسی زیستم            هیچ نه معلوم شد آه که من چیستم

موج ز خود رفته‌ای تیز خرامید و گفت:               هستم اگر می‌روم، گر نروم نیستم

میارا بزم بر ساحل که آنجا                                نوای زندگانی نرم خیزست

به دریا غلت و بسا موجش در آویز                     حیات جاودان اندر ستیزست

چه پرسی از کجایم، چیستم من                     به خود پیچیده‌ام تا زیستم من

در این دریا چو موج بی‌قرارم                            اگر بر خود نپیچم نیستم من

نهنگی بچه خود را چه خوش گفت:                  به دین ما حرام آمد کرانه

به موج آویز و از ساحل بپرهیز                        همه دریاست ما را آشیانه

آرزوی اقبال آن بود که ملت او خود سرنوشتشان را تعیین کنند نه استعمارگران، و به  تعبیر وی خویش را بازآفرینند.
ملت ایران هم در ۲۲ بهمن امسال نشان داد که موج را بر ساحل آرمیده ترجیح داده است.
خاور ، همه مانند غبار ِ سر ِ راهی است

یک ناله خاموش و اثر باخته آهی است

هر ذره این خاک ، گره خورده نگاهی است

از هند و سمرقند و عراق و همدان خیز !

                             از خواب گران ، خواب گران ، خواب گران خیز !

                                                                  از خواب گران خیز !