هنگدان ...

ای شکست من، جسارت جاویدان من! من و تو به طوفان می خندیم.جبران خلیل جبران

هنگدان ...

ای شکست من، جسارت جاویدان من! من و تو به طوفان می خندیم.جبران خلیل جبران

موش گیری!

روباه.

در هنگام طلوع خورشید، روباهی از خانه اش بیرون آمد و با حالت سراسیمه به سایه اش نگاه کرد و گفت:امروز شتری خواهم خورد!سپس به راه خود ادامه داد و تا ظهر دنبال شتر گشت. آنگاه دوباره به سایه اش نگریست و گفت: آری یک موش برای من کافیست.جبران خلیل جبران.

این داستان کوتاه شاید شرح حال بسیاری از مسئولان مملکت ما باشد.به خصوص کسانی که برای رسیدن به مقام خود نیاز به رای مردم داشته باشند.البته این داستان در مورد مسئولانی که یکشبه ره صدساله رو طی کرده اند یا اینکه به مقامی فراتر از حد خود رسیده اند نیز صدق میکند.

یکی از ویژگی های مشترک این افراد هیجان زدگی در ایتدای کار و به زبان خودمانی جو گرفتگی! است.این حالت خودش رو با اعمالی مثل بازدیدهای سرزده،دادن قول و وعده های سرخرمنی،انتقادهای کوبنده از افراد سابق،انتقاد از مجموعه تحت نظر،سخن از توانایی بالای سازمان خود و عدم توجه به این توانایی ها تا قبل ازین  و ...نشان میدهد.رفتار اینها مثل رفتار ارایشگری است که وقتی مشتری جدیدی به او مراجعه میکند مدام از کار ارایشگر قبلی فرد ایراد میگرد و ایراد مشترک اکثر اونها هم خط پشت موی ماست!چرا که پشت گردن به راحتی پیدا نیست و ...

البته این حالات مخصوص همان اول صبح است که سایه بلند است و فرد توانایی خود را بلند می بیند در حالی که آگاهی خاصی از وضعیت خود ندارد.مطمئنا شما دوستان مثال های زیادی برای این افراد در ذهن خود دارید چرا که متاسفانه اینگونه افراد در کشور ما کم نیستند.من هم به دلیل وضعیت خانواده کم با این افراد روبرو نشده ام.

مثل کسانی که یکزمانی ساعت 2 شب به بازدید سرزده میرفتند و الان نه تنها کاری از پیش نبردند که حتی ابتدایی ترین وظیفه خود را هم فراموش کرده اند و کارشان به موش گیری! رسیده و اینگونه برای بوشهر-شهری که تا همین چند ماه پیش پدرخوانده آن بودند!- آبرو جمع میکنند.